وقتی به اوج غم رسیدی ، سکوت تو را با واژه های حرفهای تنهایی آشنا کرد .
واژه ها با رفتنت عشق را در بدی حادثه شکستند.
تنها یادگار چشای خسته تو آرامش سکوت بود.
حالا ما موندیم ، دختر غزل نویس بی کسی ها
واژ ها مون می رسه به نگاه سکوت تو
ولی سایه ها اونو می دزدن تا بشه فراموش
انـدر دل بـی وفـا غـم و مـاتـم بـاد
آن را که وفا نیست ز عالم کم بـاد
دیـدی کـه مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هـزار آفـرین بـر غـم بـاد
دوگانگی !
۲روز دیگر مانده به قرار پاییزی ما !
با حضورتان گرمی بخش جمع ما باشید ... (:
جمعه ۱۹ آبان ساعت ۴:۳۰ کافی شاپ پارک ملت کنار دریاچه
کلّی حرف ناگفته داشتم
آنقدر که آنها را در دلم تلنبار کردم
حالا خانهای میسازم
از جنس سکوت!